خداحافظ سالار
«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»
کتاب را با اشک تمام کردم! از آن کتابهایی بود که وقتی شروع میکنی دیگر نمیتوانی زمین بگذاری!
«خداحافظ سالار» روایتِ پروانه چراغ نوروزی از زندگی خودش و همسرش؛ سردار شهید حاج حسین همدانی است؛ سردار گمنامی که در زمان طاغوت، جنگ هشتساله و جنگ با تکفیریها در سوریه از خود رشادتها نشان میدهد و در حالی که خود از شهادتش باخبر است با اشتیاق به سوریه رفته و در عملیاتی به خیل رفقای شهیدش میپیوندد؛ به آرزوی دیرینهاش میرسد و مزد فداکاریها، جانفشانیها و از خود گذشتگیهایش را میگیرد.
شهید همدانی از همسرش میخواهد که خاطراتش را بنویسد؛ تا رسالت زینبیاش را انجام داده باشد؛ بنویسد از جنگ و ظلم و غارت، از مظلومیت مردمان اسیر در دست ظالم، از بیحرمتی به حریم خانم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و چه زیبا همسرش روایت میکند و حُسن مطلب را نویسندهاش حمید حسام ادا میکند.
همیشه مردانی اینچنین؛ حسینیوار و از جنس نور! و زنانی اینچنین؛ زینبگونه و از جنس سنگ صبور! مرا در خود فرو میبرد و با زبان بیزبانی میگویم:
خداوندا در وجود اینان چیست؟
آیا به جای قلب خونی و خاکی نور در ضمیر پاکشان دمیدهای که اینگونه خدایی شدند؟
آدمهایی که شعاع نورشان تا فرسنگها میتابد و همه را در بر میگیرد!
آدمهایی با تنِ خاکی که نشان لایق بودن روحِ تو در وجودشان را گرفتهاند و ما تنها ادای لایق بودن را در میآوریم.
آری ای دوست خوبم تو هم بخوان زندگینامهی این شهید را تا بدانی که چه میگویم.