ملاصالح
«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم»
زخم روزها و شبهای تاریک اسارت بر جسم و روحش اثر گذاشته و پس از سالها هنوز التیام نیافته است؛ نه از حقوق نجومی خبری است و نه از همدردی و همراهی، ولی چه باک که مردان خدا فقط به عشق او پا در میدان مبارزه گذاشتند و تمام سختیها را به جان خریدند.
کتاب «ملاصالح» به کوشش رضیه غبیشی، سرگذشت ملاصالح قاری، روحانی مبارزی است که چهارده سال از زندگیاش مظلومانه در زندان میگذرد؛ او هشتسال در زندانهای مخوف ساواک و چهارسال در زندانهای عراق انواع شکنجه را تحمل کرده و تنها یاد و الطاف خداوند آرامشبخش قلب درد کشیدهاش میشود.
ملاصالح که عربزبان است و به فارسی مسلط است، در اسارت بعثیها به ناچار مترجم آنها میشود تا رابطی باشد بین عراقیها و اسرای ایرانی؛ در آن چهارسال او همواره سعی در کمک به اسرا داشته اما پس از آزادی به اتهام خیانت دستگیر شده و اینبار به قول خودش به زندان دوست میافتد. در نهایت پس از دوسال با ضمانت قاضی که از دوستان قدیمیاش بوده آزاد میشود تا این که بالاخره پس از سهسال و بازگشت اسرا با شهادت سیّدابوترابی بیگناهیاش ثابت و برای همیشه از بند زندان رها میشود.
از بند زندان رها میشود اما مگر کسی که چهاردهسال در اسارت باشد و قلبش هر لحظه، با هر صدا و خبری مانند کبوتری اسیر در قفس به دیوار سینه بکوبد رمقی برایش میماند. ملاصالح از زندان آزاد میشود اما کابوس لحظههای تیرهوتار زندان همیشه با او میماند… .
بغض گلویم را میفشارد و در دل میگویم؛ چه زجرها و خونها که به پای این انقلاب کشیده و ریخته شد و چه چشمهایی که اشکوخون بارید تا نهال آن به درختی تبدیل شده و به ثمر بنشیند، اما افسوس که افرادی با وجدان خفته سعی در از بین بردنش دارند و یا پسران و دختران جوانی که درد و رنج ملاصالحها را ندیده و نشنیدهاند، با رفتارهایی که با فطرت پاکشان در تضاد است، تیشه به ریشهی این درخت میزنند.
من و تو اما باید بر فطرت پاک خود بمانیم و چادرهایمان را محکمتر بگیریم که نه خاری باشیم در چشم ملاصالحهای درد کشیده و نه نمک بر جراحتهای التیام نیافتهشان.